هزینه ناخوشایند انکار مرگ: به گفته متفکر اگزیستانسیالیست، پل تیلیش (۱۹۵۲)، اضطراب ما از مرگ «پایه ترین، جهانی ترین و اجتناب ناپذیر است». هر فردی با ترسی غریزی و در عین حال سرکوب شده از پایان دست و پنجه نرم می کند، که احتمالاً در عمیق ترین سطوح اولیه ما وجود دارد (یالوم، ۲۰۰۸). این ترس و متعاقب آن انکار مرگ، پتانسیل طعنه آمیزی را دارد که سرزندگی را از ما سلب کند. که این موضوع را در تلاش برای زندگی در نهایت رضایت بخش ارزش کاوش می کند.
مرگ همیشه در خط مقدم ذهن ما نیست، اما در پس زمینه وجود دارد. در تلاش برای تسکین اضطراب ذاتی و در عین حال اغلب ناخودآگاه خود، مکانیسمهای دفاعی چشمگیری ایجاد میکنیم. تا بفهمیم مرگ برای ما چه معنایی دارد و چگونه میتواند در زندگی ما جا بیفتد. نفس ما سخت کار می کند تا از خود در برابر هجوم اضطراب های ناشی از موضوع استرس زا دفاع کند (تومر، ۱۹۹۴).
بدون صدای ارنست بکر، هیچ بحثی در مورد تمایل ذاتی ما به نادانی سعادتمندانه در مورد مرگ کامل نخواهد بود. در انکار مرگ (۱۹۷۳) او به موضوعات وجودی می پردازد که به ترس حیوانی ما از مرگ کمک می کند. بکر از روانشناس اتریشی، اوتو رنک، یکی از هموطنان خود الهام گرفت. که انگیزه هنر زندگی ما از ترس ما از مرگ ناشی می شود (وادلینگتون، ۲۰۱۲). پرولکس و هاینه (۲۰۰۶) «انجیل» بکر را – که به خاطر آن پس از مرگش جایزه پولیتزر را دریافت کرد – به عنوان یکی از پنج اثر مهم منتشر شده درباره معنا در تاریخ علوم اجتماعی قرن بیستم می دانند.
طراحی یک “پروژه جاودانگی”
بکر (۱۹۷۳) به جای انکار خود، از این امر حمایت کرد که ما محدودیت های انسان بودن (مانند روش هایی که فکر می کنیم – یا انتخاب نمی کنیم) و محدودیت های بدنمان (که مقدر شده است از بین بروند) را قبول داریم. ما باید در برابر تلاش برای خفه کردن پاسخ های طبیعی خود به مرگ مقاومت کنیم. بکر طرفدار این بود که ما با طرح یک پروژه جاودانگی یا مجموعهای از باورها که باعث میشود. احساس قهرمانی و در نتیجه، تا حدودی جاودانگی کنیم، با معضل مرگ مقابله کنیم. یک پروژه جاودانگی می تواند پیروی سرسختانه به یک آموزه دینی، اهدای پول برای کنده شدن نام ما به صورت آجری روی دیوار موزه، یا داشتن فرزندانی که نام خانوادگی ما را ماندگار کنند. از نظر بکر، ترس یا انکار مرگ، انگیزهای اساسی در پشت این بود که چرا ما کاری را انجام میدهیم.
بسیاری از ما از غیرقابل پیش بینی بودن مرگ می ترسیم – که دقیقاً نمی دانیم چه زمانی می میریم – و برخی معتقدند این واقعیت است. که باعث ترس ما از مرگ می شود، نه صرفاً اجتناب ناپذیر بودن مرگ به خودی خود (کاگان، ۲۰۱۲).
انکار ایده مرگ هزینه دارد
علیرغم تلاش های شجاعانه ما برای سرکوب افکار اجتناب ناپذیر، بسیاری از آنها اضطراب، افسردگی، نگرانی و احساسات منفی را در انجام این کار تجربه می کنند (یالوم، ۲۰۰۸). تلاش برای فرونشاندن اضطراب مرگ از طریق اجتناب از قضا زمینه را برای اضطراب بیشتر فراهم می کند. یالوم همچنین تاکید میکند که نگرانیهای خودآگاه و ناخودآگاه در مورد مرگ، اگر به آنها توجه نشود. سلامتی و توانایی ما برای نشان دادن کامل زندگی را تهدید میکند. انکار، بهای یک زندگی درونی به خطر افتاده را تعیین می کند.
نگرانکنندهترین مشکل در انکار مرگ این است که مرگ نمیترسد که خودش را بشناسد. – از طریق ترس از سلامتی خودمان، در اشعار یک آهنگ محبوب، از طریق خبر یک حمله تروریستی یا از طریق درگذشت کسی که میشناسیم. کاگان (۲۰۱۲) بر این باور است که نادیده گرفتن حقایق مربوط به مرگ، با توجه به قدرت آنها در ایجاد رفتار متفاوت و انتخاب های قدرتمندتر در زمانی که هنوز زنده هستیم. نامناسب و غیرمنطقی است. شوماخر (۲۰۱۰) معتقد است که ما خود را از طریق ترس و انکار از مرگ محروم می کنیم. ممکن است به خودمان اجازه دهیم که در مورد مرگ دیگران فکر کنیم، اما به راحتی هرگز به مرگ خود فکر نمی کنیم. و فرصت ما را برای درو کردن چشم اندازهای مفیدی که باید به دست آوریم تضعیف می کند. وونگ و تومر (۲۰۱۱) با شیوایی بیان می کنند که انکار مرگ شانس حیاتی ترین زندگی را از ما سلب می کند.
ما چنان پایان آشکار خود انکار می کنیم که به طور مداوم بیمه عمر ناکافی خریداری می کنیم. و انتقال ثروت بین نسل ها را به تعویق می اندازیم – حتی زمانی که قرار است پس انداز مالیاتی قابل توجهی به دست بیاید .
نرم کردن ضربه مرگ
وقتی بسیاری از ما با ایده مرگ روبرو می شویم، عمداً به مرگ فکر نمی کنیم. با این حال، چه اتفاقی میافتد وقتی شرکتکنندگان در مطالعات تحقیقاتی تشویق میشوند به مرگ اجتنابناپذیر خود فکر کنند؟ کجای انکار در آن لحظات تغییر شکل می دهد؟ هنگامی که از شرکت کنندگان در مطالعه خواسته می شود صحنه های بستر مرگ خود را توصیف کنند. شرکت کنندگان در مطالعه معمولاً سناریوی ایده آل مرگ در سنین بالغ در خانه، احاطه شده توسط عزیزانی که دوستشان دارند. به طور قابل توجهی خالی از درد یا ناراحتی عاطفی، از نظر شناختی تیز، و گذشت با رحمت و مهربانی را تصور می کنند (Kastenbaum Normand, 1990).
تنها ۶ درصد از مردم درد هنگام مرگ را پیش بینی می کنند و اکثریت قریب به اتفاق انتظار دارند کهولت سن علت مرگ آنها باشد (Kastenbaum, 2000). اختلاف بین “مرگ مناسب” تصوری ما (وایزمن، ۱۹۷۲)- مرگی را که اگر خوش شانس باشیم انتخاب می کنیم – و واقع بینانه ترین سناریوها به طرز غم انگیزی آشکار است: ما احتمالاً مطابق با آنچه جدول امید به زندگی پیش بینی می کند. یا زودتر پس از ابتلا به بیماری های مزمن، و احتمالاً به تنهایی یا در یک خانه ما مرگ های مفهومی خود را تجلیل می کنیم تا از خود در برابر حقایق ناخوشایند چگونگی آشکار شدن واقعی مرگ محافظت کنیم (ایوانز، والترز، و هاچ-وودراف، ۱۹۹۹).
ادغام سناریوهای مرگ تهدیدآمیز و در عین حال واقع گرایانه در داربست هایی که پیرامون هویت خود ساخته ایم، چالش برانگیز است. این نسخه نرمکننده انکار، بار ساختن واقعیتهای جدید را در مورد اینکه چگونه زندگی میکنیم که ممکن است به تنهایی، با درد، و بدون دستنخوردگی تیلههایمان به پایان برسد را کاهش میدهد. ظاهراً، میل، نیاز ما، برای مدیریت ناراحتیهای مرتبط با زودگذر بودن ما، تحریفهای آرامشبخش آینده را تشویق میکند.
اجازه دادن به انکار در مسیر انحرافی
تغییر از انکار مرگ به پذیرش مرگ و میر، هرچند نگرانکننده، فرصتهایی را برای نه تنها کاهش اضطراب، بلکه برای بازتعریف مرگ بهعنوان ابزاری برای زندگی حیاتیتر باز میکند. خبر دلگرمکننده این است که تمایل ما برای مشارکت کامل در زندگیمان، باعث فرونشاندن اضطرابها و ترسهای ما در مورد مرگ میشود (وونگ و تومر، ۲۰۱۱). ما نیازی به پرسه زدن ذهنی در سرزمین تیره مرگ برای مدت طولانی نداریم، اما تمایل به تأمل در لحظات پایانی مان می تواند به ما کمک کند تا زندگی هایی داشته باشیم که وقتی بالاخره زمان مرگ فرا رسد، به آن افتخار کنیم. بر اساس اصول روانشناسی مثبت، مرگ به عنوان یک یادآور قوی و سالم برای زندگی عمل می کند. تأمل در مورد مرگ یک تلاش ذاتاً مثبت است، به هر حال، دقیقاً به این دلیل که واقعاً چقدر زندگی را تأیید می کند (وونگ، ۲۰۱۰).
نوشته ای از کلینیک آنلاین روانشناسی
Therapy Center
02188015978
09334946711