عنوان: نقش متقابل روان و رسانه
نویسنده:
نفیسه حشمتی مولائی
heshmati205@gmail.com
چکیده:
نقش روان افراد بر انتخاب نوع رسانه و گروه مخاطب و ماهیت پیام مورد نظر برای ارائه و نحوه انتقال پیام حائز اهمیت میباشد. همچنین نقش رسانه بر میزان آگاهی افراد یک جامعه و نقش دادن به ارزشها و ضد ارزشهای جامعه و آشناسازی مخاطبین با الگوهای مناسب نیز بسیار مهم است. با توجه به این نقش دو سویه روان و رسانه که مثالهایی از آن در این مقاله ذکر شده است، این نیاز مشهود است که برای طراحی هر گونه برنامه مردمی، یک اتاق فکر با حضور حداقل یک متخصص در حیطه روانشناسی و آشنا به فرهنگ مخاطبین، شکل گرفته باشد تا آینده بهتری برای عملکرد مطلوبتر رسانهها و تاثیرات بیشتر و سازندهتر رسانه بر فرهنگ و سبک زندگی و سلامت روان افراد جامعه رقم بخورد.
کلمات کلیدی:
روان، رسانه، فرهنگ، استعداد وجودی، طرحواره، خودعاملی
مقدمه:
در این مقاله به نقش دوسویهی روان و رسانه اشاره میشود و جهت بهبود شکلدهی و هدایت افکار جامعه به مسیری مناسب، پیشنهاداتی به فعالان عرصهی رسانه ارائه خواهد شد. زیرا از سویی رسانه مانند تیغهی تیز چاقویی هست که از آن میتوان به منظور آسیب زدن و یا به منظور جراحی با هدف سلامتبخشی به روان افراد و فرهنگ جامعه استفاده کرد، و از سویی دیگر، دغدغه مندی و نحوه تفکر و وضع روانی افراد فعال در حوزه رسانه، بر انتخاب نوع رسانه و نحوه استفاده از رسانه و پیام انتخابی رسانه و گروه مخاطبین آن پیام، اثرگذار است.
هر روانشناس یا مشاور، اگر کاوشگر در روان افراد باشد (روانکاو )، در دیدار با مراجعین خود متوجه شخصیت و کدهای وجودی و رفتارهای متفاوت هر کدام از ایشان میشود و با توجه به این تفاوتها، هیچ نسخهای نمیتوان یافت که انسان نوشته باشد و برای همه انسانها مناسب باشد. یکی از تفاوتهای بنیادین میان مراجعین این است که روایت زندگی هر کدام از آنها با دیگری متفاوت است و این روایات متفاوت و زندگی در مکان و زمانهای متفاوت، میتوانند باعث افکار و احساسات و رفتارهای متفاوتی در افراد شوند. به طور مثال فردی که در خانوادهای زندگی کرده است که همیشه نقش زنان را منحصر به فرزندآوری و انجام کارهای منزل و انجام برخی کارهای هنری معدود مانند گلدوزی میدانستهاند، اگر خانمیرا ببیند که ورزش فوتسال انجام میدهد یا رزمیکار است اینطور برداشت میکند که مشاهدهکننده رفتاری مردانه بوده است اما اگر همین فرد در شرایطی رشد و نمو پیدا میکرد که زنان و مردان ورزشکار زیادی را در این حیطه میدید، این نوع ورزشها را وابسته به جنسیت نمیدانست. همانطور که کمالی ۱۳۹۸ در مقاله ای ذکر کردند که روان همان خصال هستنده است و هستنده همان است که همه چیزش در هستیاش وجود دارد. او در هستی خود جریان دارد: وراثت، محیط، تربیت، فرهنگ، زمانه، الکترومغناطیس، گرانش، طبیعت، تاریخ. هیچ فلسفهای بدون خصال معنا ندارد. هر کس هر فلسفهای میگوید و اندیشهای را نمایندگی میکند از روان خود سخن گفته… کسی نمیتواند بگوید من در هیچستان زیستم و در هیچ گذشتم. هر چقدر هم که ایدهآلیست باشیم باز در سرزمین و دورانی زیستهایم که بر ایدهآلیست بودن ما تعیین کننده بوده است… بی شک محیط فیزیکی- مادی بر احساسات، گرایشها و تعاملات ما تاثیر دارد. متغیرهای مختلف اقلیمی، اقتصادی و سیاسی نقش مهمیایفا میکنند: فیلسوف پولدار، فیلسوف بیپول، فیلسوف درباری، فیلسوف ژنده پوش، فیلسوف گرمسیری و سردسیری، فیلسوفی که از شهر خارج نمیشود و فیلسوفی که همیشه در سفر است…
از این رو ایفای درست نقش رسانهها در ارائه تجارب مفید و متفاوت افردی که در محیطهای متفاوت و به شیوههای متفاوت رشد کردند، موجب افزایش آگاهی مناسبی در افراد میشود. این آگاهی علاوه بر رشد دادن خود فرد، کمک بسزایی در افزایش توان درک دیگران و دوری از خطاهای شناختی اسناد خواهد کرد. اثر رسانه بر فرهنگ فرد و جامعه انکارناپذیر است. همانطور که پژوهش، ببران و پور یحیی (۱۳۹۳) با هدف بررسی نقش شبکههای اجتماعی مجازی بر تغییرات هویت فرهنگی کاربران انجام شد و نشان داد که شبکههای اجتماعی مجازی بر مولفههای هویت فرهنگی کاربران از جمله دین، زبان، آداب و رسوم گذشته، و سنتها، تاثیرگذار میباشند.
در این قسمت به یکی از وظایف رسانهها اشاره خواهد شد که نقش دادن به ارزشهای یک جامعه است. چه بسیارند افرادی که از آنجا که در ذهنشان ضد ارزشها به جای ارزشها قرار گرفته است، مسیر غلط را میپیمایند و چون معیار شان برای رشد و موفقیت معیار نامناسبی بوده است، دچار خطا شده و خسران زده شدهاند. برخی افراد خود را با دیگران و اکثریت جامعه مقایسه میکنند و شکست و موفقیت خود را در شبیه دیگران بودن یا جلوتر از زمان بندی زندگی دیگران بودن میبینند و منحصر به فرد بودن خویش و استعدادهای خویش را فراموش میکنند. این افراد به سبب مقایسه نامناسب، دچار انحراف از مسیر خودکاوی خویش میشوند. غافل از اینکه خداوند هستی، برای وجود هر کدام از ما برنامهای داشته که ما را پدیدار کرده است و اگر خویش را فدا کنیم رسالت وجودی خویش را در زندگی انجام ندادهایم. این بیت از غزل ۱۲۴۸ دیوان شمس که “ ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این/ بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش”، اشاره نیکویی به منحصر به فرد بودن وجود انسان و این امر دارد که آنچه باید به عنوان معیار خود بگزینیم، از خود ما برمیآید نه از بیرون و نه با تقلید کردن از دیگران. تا به امروز بارها از جانب مراجع قدرت، به افراد برچسبهای منفی گوناگونی از جمله اسکیزوفرن یا مبتلا به اوتیسم یا بیش فعال یا… اطلاق شده است اما غافل از توجه کافی به این موضوع که اگر معیار اندازه گیری چیزی اشتباه باشد، هر چه با آن اندازه گیری میشود گرفتار خطا است. اگر زیر بنای سنجش و تشخیصها نرمال بودن(عادی بودن و مشابه اکثریت بودن) باشد، در گروه نرمالها حتی جایی برای نوابغ تاریخ هم وجود ندارد… بنابراین بهتر است به جای برچسب زدن روی افراد، استعداد وجودی هر کدام را شکوفا کنیم و سوق دهندههای وجودی هر یک را به مسیری درست هدایت کنیم. این که استعدادهای وجودی هر کدام از ما چه باشد قطعا بر پدیدار وجودی ما اثر داشته و دارد و این تفاوتها باعث پیشرفت دانش و پیشرفت بشریت گشته است. رسانه میتواند با نشان دادن تفاوتهای فردی و تفاوتهای مسیر افراد موفق، در این راستا بکوشد که جامعه را به سمتی هدایت کند که مردم به جای برچسب زدن روی خود و دیگران، منحصر به فرد بودن هر یک را به رسمیت بشناسند و این تفاوتها را باعث رشد بدانند. مهم این است که در مسیر درست از هر قابلیت وجودی و روانی و جسمیاستفاده شود. رسانه میتواند با نمایش زندگینامه افراد تاریخ، نشان دهد افرادی بودند که با وجود این که دچار بیماریهای روانی و جسمیشدیدی بودند توانستند از پس زندگی خود بربیایند و از نشانگان بیماری خود در مسیری مطلوب بهره مند شوند و تأثیرگذاری بالایی داشته باشند. به طور مثال ریاضیدان نابغه ای که برنده جایزه نوبل اقتصاد شد اسکیزوفرن بود و همینطور نویسنده ای مشهور و موفق که از داستانهایش فیلمهای متعدد ساخته شده است و …و یا فردی که نقاشی حرفه ای بوده است، دچار توهم بوده و یا مجسمه سازی معروف اوتیسم فعال داشته است و مخترع و مهندسی بسیار موفق گرفتار وسواس فکری شدید بوده و یا موسیقیدانی بسیار موفق مبتلا به آسپرگر بوده است و یا هنرمندی بسیار موفق افسردگی شدید داشته است و سیاستمداری بسیار موفق و باهوش مبتلا به اختلال دوقطبی بوده است و… کم نیستند از این مثالها اما اگر قرار باشد همه را به با معیار اکثریت بسنجیم انرژی رشد این گروه افراد را از دست میدهیم و نتیجه ی مطلوبی حاصل نمیشود. بنابراین با تأکید پیشنهاد میشود که به جای برچسب بیماری یا سلامت به رشد اخلاقی افراد و هدایت استعداد ایشان در مسیر غیر آسیب زا متمرکز باشیم. همچنین نیاز است الگوهای برآمده از فرهنگ خاص هر جامعه به طور صحیح توسط صاحبان رسانهها به مخاطبین شناسانده شود تا آنها بتوانند در مسیر رشد خود از زندگینامه آن افراد بهره بگیرند.
نکته بسیار مهم دیگر این است که عادی دیدن مشکلات اخلاقی و روانی و عادی دیدن انجام رفتارهای مخالف اصول اخلاقی، خود مشکلی بسیار بزرگ است. چه بسا عواقب مشکل، کوچک تر از عواقب بی اهمیت دیدن آن مشکل باشد. زیرا عادی دیدن مشکلها، ما را به جای جهل به سمت جهل مرکب جلو میراند. بنابراین یکی از وظایف بزرگ رسانهها این است که توجه کنند مشکلات را عادی جلوه ندهند و همگانی نمایش ندهند و یا بدتر از آن، حضور مشکلات را تایید نکنند. این نکته پایه و مقدمه ی حل مشکل است. به طور مثال برچسبهای توهین آمیزی که رایج شده اند یکی از عناوین مشکلات روانی و اجتماعی است که عواقب فردی و اجتماعی بسیاری دارد. به طور مثال، توهین به بیوه یا مطلقهها با دعوت نکردن آنها در مراسم عقد و یا … مشکل است. نگاه از بالا به پایین داشتن به معلولین طبیعی نیست بلکه ناشی از ضعف اخلاقی است. نام گذاریهای غلط رایج مثل نامادری و ناپدری و زنان بی سرپرست نیاز به اصلاح دارند و باید با کلمات مناسبی مانند مادرخوانده و پدرخوانده و زنان سرپرست خانوار یا خودسرپرست جایگزین شوند. وجود باج گیریهای عاطفی در روابط، طبیعی نیست و مشکل است و باید انواع آن توسط رسانه به مخاطب آموزش داده شود تا به جای عادی انگاشتن و یا حتی تایید آنها، مشکل بودن آنها نمایان شود تا بدین وسیله در راه حل مشکل قدمیمؤثر برداشته شود.
در این قسمت به مفهومیمرتبط با موضوع بحث به نام طرحواره میپردازیم. ابتدا طرحواره تعریف خواهد شد و سپس ارتباط آن با عنوان مقاله بیان خواهد شد. طرحوارهها چارچوبهای ذهنی برای سازماندهی اطلاعات درباره جهان اجتماعی هستند. آنها بر سه فرآیند پایه ای توجه و رمزگردانی و بازیابی اثر دارند. توجه یعنی چه اطلاعاتی را مدنظر قرار میدهیم. رمزگردانی به فرایندهایی اطلاق میشود که از طریق آنها اطلاعاتی که به آنها توجه کرده ایم در حافظه ذخیره میشود. بازیابی به فرایندی گفته میشود که از طریق آن اطلاعات ذخیره شده را از حافظه فرا میخوانیم تا آنها را به شیوه خاصی مورد استفاده قرار دهیم. طرحوارهها اغلب به عنوان نوعی فیلتر عمل میکنند و اطلاعات همخوان با آنها بیشتر احتمال دارد مورد توجه قرار بگیرند و وارد ضمیر هوشیار ما شوند، اطلاعات ناهمخوان با طرحوارهها اغلب مورد بیتوجهی قرار میگیرند مگر آنکه آنقدر فوقالعاده باشند که ما چارهای جز توجه کردن به آنها نداشته باشیم. حتی در چنین صورتی نیز غالباً به عنوان استثنایی که قاعده را ثابت میکنند پذیرفته نمیشوند. همچنین افراد اطلاعاتی را که با طرحهای آنها ناهمخوان باشند کمتر به یاد میآورند و به کار میبرند. طرحوارهها اثر خودکامبخش دارند. یعنی جهان اجتماعی را به گونهای تحت تأثیر قرار میدهند که این جهان اجتماعی با طرحواره همخوان میشود. به عبارت سادهتر پیشگوییهای خودکامبخش یعنی پیشگوییهایی که باعث درست درآمدن خودشان میشوند. به طور مثال در یک پژوهش اثر طرحوارهها روی رفتار معلمان بررسی شد. نتایج نشان داد که معلمان به دانش آموزانی که انتظار درخشیدن از آنها داشتند، بیشتر توجه میکردند و به آنها تکالیف چالش انگیزتری میدادند و بازخوردهای بهتر و بیشتری به آنها میدادند و در کلاس به آنها فرصت پاسخگویی بیشتری میدادند. خلاصه اینکه معلمان به شیوه ای عمل میکردند که به دانش آموزانی که انتظار درخشیدن از آنها را داشتند بیشتر سود میرساند و در نتیجه این بچهها واقعا هم میدرخشیدند ( کریمی، ۱۳۹۲).
مشابه مثالی که بیان شد، اگر از ابتدای مواجه شدن با یک نفر او را به ما دشمن یا دوست معرفی کنند طرحواره ذهنی ما درباره آن فرد و به تبع آن نحوه شناخت ما از آن فرد متفاوت خواهد بود و در نتیجه رفتارهایمان متناسب با شناختی که داشتیم بروز خواهد کرد. بنابراین در شرایطی که طرحوارههای خودکامبخش و نامناسبی در مورد برخی مسائل در جامعه وجود داشته باشد قطعا باید انتظار عواقب نامطلوبی را در سطح فرد و اجتماع داشته باشیم. مانند موضوع ارتباط عروس و مادر شوهر که در جامعه ایران و برخی کشورهای دیگر متأثر از این طرحوارههای حتی خودکامبخش است؛ در نتیجه بسیاری از مشکلات ارتباطی که بین آنها رخ میدهد و و به تبع آن آثارش به رابطه زوجین خواهد رسید، قابل انتظار است. این مثالی از عادی جلوه دادن مشکل نیز هست، زیرا اگر بدانیم این رابطه نامطلوب، مشکل است و طبیعی نیست، سعی در حل آن میکنیم، اما اگر به نظرمان عادی بیاید دیگر سعی در حل آن نخواهیم داشت. ماجرا فقط تا همین جا پایان نمیپذیرد.
شناخت میتواند از طریق تعبیر و تفسیر ما از رویدادهای هیجان برانگیز و ازطریق فعال سازی طرحوارههای دارای یک جزء عاطفی نیرومند بر عواطف ما تاثیر بگذارد. خلق و خوی کنونی ما میتواند باعث شود تا به محرکهای جدید و بسته به میزان نظام دار یا گمانی اندیشیدن خود، به صورت مثبت یا منفی واکنش نشان دهیم. همچنین میتواند بر حافظه ما از طریق حافظه وابسته به خلق و اثرات همخوان با خلق تاثیر بگذارد. خاطره وابسته به خلق به این موقعیت اطلاق میشود که آنچه ما هنگام بودن در یک حالت خلقی مفروض به یاد میآوریم ممکن است لااقل تا حدودی به وسیله آن چه که حالت خلقی آموخته بودیم تعیین شود. به عبارت دیگر حالت خلقی کنونی ما نقش نوعی نشانه بازیابی را برای خاطرات ذخیره شده در گذشته و هنگام بودن در خود مشابه بازی میکند. اثرات همخوان با خلق به این واقعیت اطلاق میشود که ما گرایش به یاد آوری اطلاعات همخوان با خلق کنونی خود را داریم. در خاطره وابسته به خلق ماهیت اطلاعات مهم نیست. بلکه خلق تنها خود در زمانی که اطلاعات را آموختیم و خلق در زمانی که اطلاعات را به یاد میآوریم مطرح است. برعکس در اثرات همخوان با خلق، ماهیت عاطفی اطلاعات یعنی اینکه اطلاعات مثبت یا منفی باشند مهم است. عواطف ما میتوانند بر خلاقیت نیز اثر بگذارند. بودن در خلق خوش میتواند خلاقیت را افزایش دهد؛ شاید به این علت که بودن در خلق خوش، بیش از بودن در خلق منفی، گستره ای از اندیشهها و تداعیها را فعال میسازد و خلاقیت تا حدودی شامل ترکیب چنین تداعیها و ایجاد الگوهای جدید است. نکته نیز حائز اهمیت است که اطلاعاتی که واکنشهای عاطفی را برمیانگیزد ممکن است به صورتی متفاوت از سایر اطلاعات پردازش شوند. اطلاعات هیجان برانگیز میتوانند نفوذی نیرومند بر قضاوتها و تصمیمهای ما داشته باشند حتی اگر سعی کنیم که آنها را نادیده بگیریم. همچنین لازم به ذکر است که وقتی طرحوارهها شکل بگیرند نسبت به تغییر مقاومت نشان میدهند. (کریمی، ۱۳۹۲). بنابراین با طرحوارههای غلط در مسیر نادرست و آسیبزا قرار میگیریم و این برای فرد و جامعه عواقب نامطلوب و مخربی خواهد داشت. اینجا مجدد نیاز به حضور فعال و سازنده رسانهها احساس میشود. به خصوص که نقش رسانه قبل از شکل گیری طرحوارهها بسیار حائز اهمیت است تا بتواند الگوهای مطلوبی به مردم ارائه دهد و بهترین طرحوارههای ممکن را به آنها ارائه دهد تا برخی آسیبهای شناختی مرتبط با طرحوارههای نامناسب در جامعه کاهش یابد. این ارائه الگوهای مطلوب و آموزشهای رسانه قطعاً بر جامعه موثر خواهد بود. به عنوان تاییدی مضاعف بر این مهم، به پژوهش کریمیو حبیبی و قائمیاصل (۱۳۸۹) اشاره میشود که بیان کردند اعمال و تصمیمگیریهای افراد آیینه تمام نمای عقاید، اندیشهها، نحوه نگرش به جهان هستی و ارزشهای مورد قبول آنهاست. در این میان رسانه ملی میتواند از طریق تزریق افکار هنجارها و الگوهای رفتاری جدید به جامعه گامهای موثری در راستای اصلاح الگوهای رفتاری جامعه بردارد. فرایند کسب اطلاعات از رسانهها فرآیندی علمی-ادراکی پیچیده میباشدارتباط تنگاتنگی با مسئله آموزش دارد و موجب تعدیل رفتار فرد در سطح روانی و یا عقلی میشود. از این رو آگاهی اجتماعی میتواند میدان جدیدی باشد که در آن به بررسی نقش رسانهها بر مردم پرداخت و عنصر اصلی آن از نظر توجه و چارچوب پژوهشی همان دانش میباشد. از طرف دیگر در همه نظریهها تاکید اساسی بر روی ادراک (فهم و آموزش) است. بنابراین افزایش آگاهی و دانش افراد باعث کشف روابط جدید میشود و اگر ما در صدد تغییر الگوهای رفتاری یک فرد برآییم باید سطح آگاهی او را مورد هدف قرار دهیم. دو عامل اصلی تغییر رفتار عبارتند از آموزش و مهارت. یعنی بیشتر رفتارها و مهارتها هنگامیظهور مییابد که همزمان برای آن دو عنصر آموزش و تمرین فراهم شود. برای این منظور رسانه ملی باید به بزرگنمایی نقش افراد جامعه بپردازد و حجم رفتاری یک فرد را به عنوان رفتار کل جامعه تبلیغ نمایند. رسانه ملی همچنین باید توده مردم را مسلح به عقلانیت کند تا باعث اکتساب برخی اطلاعات و خصیصههای روانشناسی نزد افراد جامعه شود و آنها را به سوی تحول اجتماعی سوق دهد.
مجدد نیاز به تأکید است که برخی افراد جامعه، حداقل به این جهت که متوجه شده اند مشکلی در زندگیشان وجود دارد، یک مرحله از افرادی که معتقدند عیب و نقصهای دیگران موجب مشکلات آنان شده است، جلوتر هستند. برخی از افرادی که مشکل را در دیگران جستجو میکنند آنچه در واقع وجود دارد را بیان کرده اند اما از این بین، بسیارند آنها که به جای خودکاوی و شناخت خود و تلاش برای رفع نقایص خود و تمرکز روی رشد خود پدیدار کردن آن چه میتوانند و مستعد آن هستند، خود را با تمرکز روی دیگران و عیب و نقص آنها، دچار فریب کرده اند. در رابطه با برخی از این افراد سزاوار ذکر است یک دوبیتی از ابوسعید ابوالخیر که فرماید: «آن را که حلال زادگی عادت و خوست/ عیب همه مردمان به چشمش نیکوست/ معیوب همه عیب کسان مینگرد/ از کوزه همان برون تراود که در اوست».
درادامه ذکر این موضوع مفید است که افراد ممکن است فکر کنند دیگری را میشناسند و حتی دچار خطای ذهن خوانی شوند که فکر کنند میدانند دیگری چه فکر میکند، و یا ممکن است توقع داشته باشند دیگری آنها را کاملا درک کند؛ این در حالی است که بین من و دیگری شکافی همیشگی وجود دارد و ما نمیتوانیم کاملا هم را درک کنیم و یا قضاوت کنیم، زیرا هر چه میبینیم و درک میکنیم برخاسته از وجود خودمان و نحوه شناخت منحصر به فرد ما است و دیگریها فقط زمینه ی این مشاهده را فراهم میکنند. در اینجا اشاره میشود به قسمتی از صحبتهای کمالی ۱۳۹۸ که <>
و چه بسیار هستند افرادی که فکر میکنند خودشان مرکزهستی هستند و به اسم اشرف مخلوقات هم بسنده نمیکنند و خود را اشرف مخلوقات قلمداد میکنند و آینقدر خویش را مهم تر از آنچه سزاست میبینند که گرفتار مشکلات حاصل از این دیدگاه میشوند. در نتیجه هر کار نامطلوب خود را بیش از اندازه نامطلوب تلقی کنند و گرفتار مشکلات حاصل از این دیدگاه مانند بیماری وسواس و … شوند و یا ممکن است هرکار خوب خود را بیش از اندازه مطلوب طرفی کنند و گرفتار خودشیفتگیها و خود محوریها شوند و فکر کنند همه اتفاقات و رخدادهای دنیا مرتبط با ایشان به وقوع میپیوندد و برمبنای این فکر، هر واقعه را تفسیر به رأی کنند. به طور مثال اگر برای دو نفر که یکی از آنها محبتی به او داشته است است و دیگری که محبتی را از او دریغ کرده است، تصادف یکسان رخ دهد، با وجود یکسان بودن اتفاق تفسیر متفاوتی برای هر کدام میگزیند و نتیجه میگیرد که آن فرد که دوست بوده است به دلیل داشتن حبّ او، جان سالم به در برده است و دیگری به سبب این که حبّ او را در دل نداشته است خسارت مالی دیده است. در اینجا مفید است به بیتی از اشعار ابوسعید ابوالخیر اشاره شود که: « دریا به وجود خویش موجی دارد/ خس پندارد که این کشاکش با اوست».
از آنجا که رسانهها برای مردم برنامه میسازند، ممکن است بر مبنای خواست حداکثری جلو بروند و بدین سبب گرفتار این آفت شوند که برای جلب نظر تعداد بیشتری از بینندگان به جای آموزش تفکر صحیح به مخاطب، نمایشی از افکار ناصحیح مردم را حتی متاسفانه به صورت تاییدی ارائه دهند که باید از این اتفاق احتمالی جلوگیری شود.
موردی که در ادامه ی مطلب قبل و در اینجا ضرورت مطرح شدن آن وجود دارد، اشاره به نقش عاملیتها و فعال بودگیها در زندگی است. انسانی که به جای آن که توجه به کنشی داشته باشد که انجام میدهد، متمرکز بر کنش دیگران و سرگرم انجام واکنشی در پاسخ به آن کنشها باشد، در واقع انسانی منفعل است و عاملیتی بر روی زندگی خویش ندارد. ممکن است این نبود یا ضعف خودعاملی تحت تأثیر علل زیادی ایجاد شده باشد. نتیجه ی عاملیت نداشتن، این است که فرد، آنقدر داشتن خودعاملی خویش را انکار کرده یا ندیده است که گویی باورش شده است که هیچ نقشی در زندگی خود ندارد و مانند کاهی میشود که فاقد هرگونه تأثیر و مقاومتی، به همراه باد زندگی حرکت میکند. برخی مراجعه کنندگان به روانشناس که از این گروه هستند، منتظرند تا روانشناس برایشان کاری کند که خودشان از انجام آن کار میترسند و یا در برابر انجامش مقاومت دارند و یا لزوم انجام آن کار را انکار میکنند. برخی از این افراد منتظر این هستند که روانشناسی که به او مراجعه کرده اند به جای اینکه از آنها بخواهد متفاوت از قبل عمل کنند، مانند داستانها، چوب جادویی خود را درآورد و بچرخاند و همه چیز مطابق خواست مراجع شود اما او همچنان همان طور دست نخورده و بدون تغییر بماند. دقیقا مشابه سنگی که پیکرش تراشیده نشده است تا مجسمهای از آن پدیدار شود، اما انتظار دارد بینندهها جادو شوند تا این نا پدیدار را به مثابه پدیدار مشاهده کنند. برخی از این گروه، با چنان شیوه و حالتی به امید این که زندگیشان را بدون زحمت خودشان برایشان ایدهآل سازد به روانشناس مراجعه میکنند، که گویی تداعی گر صحبت بنی اسرائیل به موسی هستند که تو و خدایت بروید و سرزمین موعود را فتح کنید و ما پس از آن به آنجا میآییم(آیه ۲۴ سوره مائده). برخی از این گروه نیز، صرفاً به این دلیل به مشاور یا روانشناس مراجعه میکند که آنها را تایید کند تا اضطراب شان کم شود و دوباره قوت قلب بگیرند که اشکالی ندارد اگر آنها هیچ کار سازنده ای برای زندگی خود انجام نمیدهند! گویی نیاز است که به این افراد آیه ۱۱ سوره رعد یادآوری شود که میفرماید: « خدا وضع هیچ قومیرا تغییر نمیدهد مگر آن که آنان، آن چیزی که در خودشان است را تغییر دهند». همچنین نیاز دارند بدانند که تا وقتی زنده هستند، برخلاف مردگان، توان انجام کار مفید را دارند. در این راستا ذکر بیتی از غزل ۱۲۴۸ دیوان شمس خالی از فایده نیست که میفرماید: «من نیم موقوف نفخ صور همچون مردگان/ هر زمانم عشق جانی میدهد زافسون خویش». گاهی نیز، مقاومت برخی افراد از خود شیفتگی و منیّت ایشان ناشی میشود و در نتیجه نمیپذیرند که نتیجه نامطلوب حاصل شده در زندگی شان، به سبب روش غلط آنها بوده است. در نتیجه این مقاومت نسبت به تغییر مثبت، مانعی برای شکوفایی استعدادهای وجودی شان میشود و مانع قدم برداشتن در مسیر رسالت وجودی خویش. باز هم بیتی از غزل ۱۲۴۸ دیوان شمس مولوی «گر تو فرعون منی از مصر تن بیرون کنی/ در درون حالی ببینی موسی وهارون خویش» به زیبایی این مطلب را بیان میسازد.
یکی از عوامل ایجاد این تفکر ناصحیح را شاید بتوان نقش برخی از برنامههای برخی رسانهها بر روان افراد دانست. بنابراین این نیاز حس میشود که در فیلمها و سریالها و کتابها و انواع دیگر رسانه، نسبت به مقوله های خودکارآمدی و نقش خود در ساخت زندگی افراد تاکید بسزایی صورت گیرد و مسئولین دغدغهمند در استانها باید به سمتی بروند که جایگاه مفاهیم سطحی و مخربی مثل مفهوم شانس و قسمت… را به مفاهیم عمیق تر و سازنده تر مثل نتیجه عمل و حکمت… بدهند؛ زیرا اگر کسی نداند که میتواند در سرنوشت خود موثر باشد کمکم در مواجهه با سختیهای زندگی دچار درماندگی آموخته شده میگردد. درماندگی آموخته شده احساس ناامیدی و تسلیم شدنی است که وقتی یک انسان یا حیوان، هیچ کنترلی بر رویدادهای بد پیاپی احساس نمیکند آموخته میشود(شمسی پور، زهرایی، ۱۳۹۲). برخی از این افراد آنقدر دنیا را تیره میبینند و نتیجه اعمال شان را بی حاصل میبینند که باید آنها را متذکر کرد به بیتی از غزل ۱۱۹۸ دیوان شمس که : « تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید/ تو یکی نه ای هزاری، تو چراغ خود برافروز!». همچنین باید این افراد را با مثالهایی عینی از این مدل تفکر آشنا کرد…
نتیجه گیری:
با توجه به نقش دو سویه روان و رسانه که چند مثال از آن در این مقاله ذکر شد، این نیاز مشهود است که برای طراحی هر گونه برنامه مردمی، یک اتاق فکر که حداقل یک متخصص حیطه روان در آن حضور دارد شکل گرفته باشد تا آینده بهتری برای عملکرد مطلوب تر رسانهها و تاثیرات بیشتر و سازنده تر رسانه بر فرهنگ و سبک زندگی و سلامت روان بیشتر افراد جامعه رقم بخورد.
—————————————————————————————————
پانویس:
۱-نفیسه حشمتی مولائی- دانشجوی دکتری روانشناسی عمومی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه آزاد اسلامیواحد تهران مرکزی
۲-روانکاوی:ترجمه این کلمه در فارسی با کلمه انگلیسی آن (Psychoanalysis) متفاوت است و واژهی فارسی آن به اصل موضوع که کاوش در روان است اشاره دقیقتری دارد.
منابع:
• بارون، رابرت؛ بیرن، دان؛ برنسکامپ، نیلا. (۱۳۹۲). روانشناسی اجتماعی. (یوسف کریمی، مترجم). تهران: کتاب ارجمند (نشر اثر اصلی۲۰۰۶).
• ببران، صدیقه؛ پوریحی، آتیه. (۱۳۹۳). نقش شبکههای اجتماعی مجازی در تغییرات هویت فرهنگی کاربران. علوم خبری. ۱۱و۱۲: ۱۲۶-۱۰۳٫
• جلال الدین محمد بلخی، دیوان شمس، غزل ۱۱۹۸ .
• جلال الدین محمد بلخی، دیوان شمس، غزل ۱۲۴۸ .
• قرآن کریم، سوره ۱۳ (رعد) آیه ۱۱٫
• قرآن کریم، سوره ۵ (مائده) آیه ۲۴٫
• کریمی، سعید؛ حبیبی، مسعود؛ قائمیاصل، باقر. (۱۳۸۹). رسانه ملی و مهندسی فرهنگی هنجارهای اجتماعی. مهندسی فرهنگی. ۴۹ و۵۰: ۷۷-۶۴٫
• کمالی، معین.(۱۳۹۸). از جایی که هستیم… فلسفه مشاهده. تهران: نشر پایان.
• مایرز، دیوید. (۱۳۹۲). روانشناسی اجتماعی.(حمید شمسی پور و شقایق زهرایی، مترجمان). تهران: کتاب ارجمند(نشر اثر اصلی۲۰۱۰).
• موسوی معلم، زینب سادات.(۱۳۶۴).گزیده بهترین اشعار ابوسعید ابوالخیر. قم: نگاه آشنا.